شهید سید مجتبی صالحی خوانساری وقتی به شهادت رسید دختر هفت ساله ای داشت. روزی معلّم دختر، کارنامه ی دانش آموزان را به دستشان داد و به آن ها تأکید کرد که پدرتان حتماً باید پای کارنامه را امضاء کند و اگر فردا با کارنامه ی بدون امضاء به مدرسه بیایید خودتان میدانید.
دختر کوچک با دلی شکسته به خانه رفت و مستقیم به اطاقی که عکس پدر در آن بود رفت و با چشم گریان از پدر می خواست تا کارنامه اش را امضاء کند.
… صبح که از خواب بیدار شد دید پای کارنامه اش با رنگ قرمز امضاء شده است.
آیت الله خزئلی فرمودند: «این امضا را با ۶۰ امضای شهید تطبیق دادیم و دیدیم امضای خودش است». این کارنامه اکنون در موزه ی شهدا نگهداری می شود.
گوشه ی چپ عکس امضای پدر با خودکار قرمز با عنوان «اینجانب نظارت دارم» یا« اینجانب رضایت دارم»
اینجاست که معنی ...
«وَلاَتَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ»
« و هرگز گمان مبر کسانى که در راه خدا کشته شدند مردهاند، بلکه زندهاند و در نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند» (آل عمران/۱۶۹) روشن میشود.
آیت الله سید احمد نجفی نقل می نمایند : در نجف مرحوم آیت الله حاج شیخ عباس قوچانی که پدر زن اینجانب بود بعضی از مسایلی را که می خواست برای امام رخ بدهد. از قبل می دانست و به من هم می گفت. من به ایشان عرض کردم شما از کجا این مسایل را می دانید؟ ایشان قضیه ای را نقل کردند که:
یکی از بچه ها سوژه را پیدا کرده بود. عروسک بزرگی را برداشت، لباسش را درآورد و پرت کرد سمت شعبان.
همه منتظر بودند ناراحتیش را ببینند و بزنند زیر خنده. شعبان که چشمش به عروسک افتاد؛ سریع بلند شد تا مهمانی را ترک کند.
با لحن خاصی به شعبان گفتند: «حالا مگه چی شده که می خوای بری!؟» شعبان رو به بچه ها کرد و حرفی زد که هیچ کس انتظارش را نداشت.
گفت: «این عروسک فکر آدم رو مشغول می کنه، این عروسک می تونه آدم رو به گناه بندازه.»
باید از یک پهلوان هم یاد کنیم که قهرمان والیبال و کشتی بود اما کمتر ازش یاد شده
خاطره ای از شهید ابراهیم هادی